اندیشه فناوری

نوشته ها و مطالبی از علیرضا شیرازی نژاد

چمران؛ مصطفی اندیشه ها


گستردگی ابعاد شخصیت شهید دکتر مصطفی چمران از منظر علم، هنر، معنویت، حکمت و عمل، وی را به عنوان نماد تمام عیار یک مهندس انقلابی جامع الاطراف در تاریخ مبارزان حقیقت طلب و صادق ، ماندگار کرده است.


در همین اولین جمعه ی ماه رمضان، عزیزی در مستندی تلویزیونی از این که فیلم ساخته شده اش درباه ی شهید چمران با استقبالی روبرو نشده که رضایت بخش خاطر وی باشد، درد دل می کرد. توضیح می داد که چرا تصمیم گرفته لباس رزم شهید چمران را از تن او بیرون کند و با کت و شلوار او را در لحظات مبارزه نمایش دهد (که البته این کار متناسب با ژانر فیلم نبود). از سختی ها و رفتارهای محترمانه مردمان ایران زمین با خویش سخن می گفت. از چگونگی جلوه های ویژه ای که به کار گرفته بود و خلاصه آن چه به زعم خود از خویش برای موضوع روایتش کم نگذاشته بود.


در همان لحظه با خود گفتم مگر می شود فیلمی درباره ی بزرگ مردی همچون چمران و مسأله ی کردستان که به هویت ملّی ایران مرتبط است ساخته شود و تنها 600 هزار تماشاکننده داشته باشد؟ خدا را شکر که فیلمش را در خانه داشتم، تصمیم گرفتم جواب این سؤالم را با بازبینی آن چه درباره ی شهید چمران ساخته شده بود، بگیرم. پاسخ یک جمله بود: سقف ابعاد شخصیتی شهید چمران در یک فیلم نمی گنجد.



بله، ملّت حق داشت که استقبال کم نظیری از این فیلم کند. گوته می گوید 'عشق انسان را با بزرگ ترین قهرمانان یکی می کند. چمرانی که انوار خلوص عشقش به خدا و انسانیّت، به عدل و جنگ علیه ظالم، به حق و نبرد علیه باطل، به علم و سدّ راه جاهل، و به فرهنگ و هنر، هنوز قلب هر انسان حق طلبی را روشن تر می سازد و از وی شخصیتی قهرمان برای ملّت خویش و پیروان مکتبش ساخته است که برخلاف داستان افسانه های اساطیری یا شخصیت های حماسی می توان آرا و اعمال و اندیشه های وی را به عینه دید و شنید، نمی تواند در 100 دقیقه از یک فیلم خلاصه شود. حتی اگر داستان فیلم روایتی دو روزه از برگ سبز زندگی رادمردی همچون چمران باشد.

 

امّا براستی دکتر مصطفی چمران که بود؟ چرا می بایست ادعا کردکه هر چه زمان می گذرد میراث جاودانه ای که وی برای فرهنگ و ملّت ما باقی گذاشته بیشتر تبلور پیدا می کند؟ او کیست که رهبر معظم انقلاب در توصیف شخصیت والای وجودی اش می فرمایند:" او هم علم است، هم ایمان؛ هم سنّت هست، هم تجدّد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عقل. این که گفتند:

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود / بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوی ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود، پشتیبان آن عشق مقدّس بود."


و این «عشق مقدّس» چه تعبییر زیبا و عمیقی است درباره ی ماهیت فکری دکتر چمران. جز عشق چیزی نمی توان یافت تا یارای قانع کننده فردی را که از نظر علمی تا مرز مهندسی و علم پیش رفته و از برترین های دانشگاه برکلی در کالیفورنیای آمریکا باشد، از نظر مالی در بهترین شرایط اقتصادی به سر ببرد، از لحاظ عاطفی در راه عاشقی با همسری همراه باشد که به گفته ی خودش می خواسته آن را بپرستد و این عشق را با پرستش خدای یگانه در هم آمیزد، از لحاظ لذت های مادّی در همان ایالتی زندگی کند که ترانه­های الویس پریسلی و بازیگری های مرلین مونرو که نماد جهش فرهنگی غرب به سوی مدرنیته بودند حس خوشی و خوش گذارنی (مادّی) متجدّد را برای هر انسانی تداعی می کرد، در توان داشته باشد و سبب شود تا او "با ایمان به انقلاب قدم در راهی بگذارد که همه روزه در معرض مرگ و نیستی قرار بگیرد"؛ به تعبیر شیخ اجل سعدی شیرازی: 

مگر بویی از عشق مستت کند / طلبکار عهد الستت کند 

به پای طلب ره بدان جا بری / وزان جا به بال محبّت پری

 

اقتدا به علی (ع) آن چیزی است که هستی و عشق چمران را معطر کرده است و وی بارها این مناجات حضرت امیر (ع) را که در نیمه های شب میان نخلستان های فرات زمزمه می کرده در سخنان و نوشته های خود بازگو می کند : «ای خدای بزرگ به بهشت تو طمعی ندارم، از دوزخ تو نمی هراسم، من تو را می پرستم، زیرا شایسته پرستشی، اگر می­خواهی مرا بسوزان، و خاکسترم را به باد بسپار، همه را تحمّل می کنم؛ ولی یک لحظه مرا از خود دور مکن که نمی توانم تحمّل کنم. من به تو عاشقم، من تاجر پیشه نیستم که در ازای عبادت تو پاداش بخواهم.»


عمق تأثیرپذیری و احترامی که شهید چمران برای مولای خود قائل است به قدری خالص جلوه می کند که می توان پیشتبانی روحیِ آن همه عظمت و رشادت­هایی که وی در طول دوران زندگی خویش به یادگار گذاشته است را به سادگی در این جملات وی دید: "اگر پرستش غیر از خدا مجاز بود، علی را می پرستیدم.

به خود اجازه نمی­دهم که برای شناخت علی کلمه­ای بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصیت او و زندگی پر ماجرایش را تجزیه و تحلیل کنم.
شناخت علی فقط به قدرت عشق میسّر است و فقط عشق اجازه دارد به حریم علی نزدیک شود. من هم فقط به قلب سوخته ی خود اجازه می دهم که از علی سخن بگوید و فقط به حرمت عشق جرأت می کنم به علی نزدیک شوم. اگر شعله ی عشق او در دلم زبانه نمی­کشید ابداَ به ساحتش جسارت نمی کردم و نامش را به زبان نمی راندم....ما هزاران گناه می کنیم و از کمال بی نهایت بدوریم؛ ولی هنگامی که تموج روح ما بر شهوات و خواسته های مادّی مسلط می گردد، یکباره به سراغ علی می رویم و تمام احساسات قلبی و آرزوهای برآورده نشده ی خود را در او مجسم می کنیم و باذکر «علی علی» عشق خود را برای مبارزه با جهل و فساد بیان می کنیم. علی مظهر کمال و فداکاری و عشق و تمام ارزش های عالی انسان است و با ذکر نام او به خدا نزدیک می شویم و از گناهان استغفار می کنیم و به سوی کمال رهسپار می شویم."

پیداست که رمز وجد در تنهایی، تحمّل درد در زمان غم ها و شکنجه های روحی، خستگی ناپذیری در پیمودن راه جهاد فی سبیل الله، و رسیدن به عروج معنوی در جای جای زندگی شهید چمران تنها یک چیز است و آن اقتدای به علی (ع) است. چمران، علی را تجسّم صفات خدا و معیارهای خدایی می دانست.

این معیارهای والای خدایی بود که چمران را از ترک مهد تکنیک و سرمایه یعنی آمریکا، همچنین پشت کردن به دنیای مادّی لذات و راحت طلبی ها، و  وداع با دنیای علم و گذشتن از زیبایی و خاطره­های همسر عزیز و فرزندان دلبندش متأسف نکرد و او ورود به عالم مظلومین و محرومین، و همنشینی با دردمندان و شکسته دلان را ترجیح داد تا به گفته خویش مجالی پیدا کند برای گروانه شدن، سوختن، عشق ورزیدن، و به ظهور رساندن قدرت­های بی نظیر انسانی.


او راست می گفت که فداکاری اش به اندازه ایست که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است. جنس فداکاری چمران با بسیاری از قلدرمآبان و مبارزان پوشالی تاریخ معاصر تفاوتی ریشه ای دارد. او با این که مصر و کوبا را دیده بود و در آن جا سخت­ترین دوره های پارتیزانی (جنگ های نامنظم) طی کرده بود امّا هیچ گاه مانند چه گوارا دستش پیپ یا سیگار برگ نگرفت تا با ژست مبارزاتی و به نام مبارزه جان صدها انسان را از تن به در کند و با تشکیل رادیویی به نام رادیوی شورشی (Radio Rebelde) ندای اخلاق مارکسیستی و زندگی سوسیال سر دهد.

او دید که چگونه جمال عبدالناصر دست دوستی به وی (چه گوارا) داد تا از صدور مبانی انقلابی کوبا به آفریقا بهره مند شود و چه آسان سادات پس از چند سال دست اسرائیلی ها را فشرد. می توانست مانند زوج کاسترو- چه گوارا مدل مبارزاتی را در پیش بگیرد تا برای هدفی انقلاب کند که پس از سال ها تحمّل فقر و سختی و به باد دادن میلیون ها سرمایه ی انسانی نتیجه اش این باشد که با ذلّت به احیای رابطه ی خود با آمریکا تن دهد! او همان­طور که در باورهایش چنین موضعی داشت در عمل نیز به سه خصلت ممتاز شده بود:

1-     «عشق» ؛که از سخنم و نگاهم، دستم و حرکاتم، حیات و مماتم عشق می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و جز به عشق زنده نیستم.

2-     «فقر»؛ که از قد همه چیز آزادم و بی نیازم، و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تأثیری نمی کند.

3-     «تنهایی»؛ که مرا به عرفان وصل می دهد و مرا با محرومیت آشنا می کند.

چمران اگر در تپه های لبنان به دشمن گلوله می زد، این گلوله در حمایت از مظلوم بود. او هیچ نمی خواست جز برقراری عدل. این نبود که روزی به وعده­های شرق تمسک کند و روزی قلبش برای سواحل سانتامونیکا به تاپ تاپ بیافتد. او مهندس بود، مبارز بود، انقلابی بود، امّا اسوه ی منش و اخلاقش اسلام و علی بود. تن به تن می جنگید. فکر به فکر. به تسخیر چاه نفت و تجاوز و ارسال فیلم سر بریدن و نقاشی کاریکاتور و حواله ی بانکی و بکار بستن سلاح شیمیایی و میکروبی و دروغ پراکنی برای توجیه هدف اصلاً اعتنایی نداشت. معیارش خدا بود و سادگی لباسی که در رزم و زندگی می­پوشید، تنها نمادی آسمانی را تداعی می کرد.

پاکی آرزوهایش از ورود به مبارزه کرانه ناپدید بود، چنان که می نویسد: "خدایا با یک دنیا آرزو قدم به این سرزمین گذاشتم، آرزوهای پاک، آرزوهای مقدّس، آرزوهای خدایی که هیچ رنگی از خودخواهی و کوته نظری نداشت. آرزو داشتم که در راه انقلاب فلسطین جانفشانی کنم و جان خود را وثیقه آزادی فلسطین قرار دهم. آرزو داشتم که با پای پیاده به قدس سفر کنم و آن­جا خدای بزرگ را سجده کرده و از لطف و رحمتش سپاسگزاری کنم. آرزو داشتم که در راه عدل و عدالت مبارزه کنم و یار و یاور محرومین و بینوایان و دل شکسته گان باشم...آرزو داشتم که مدینه ی فاضله ای به وجود آورم که بر آن عدالت سایه افکند، چشمه ی عشق و محبّت سرزمین سینه های پاک انسان ها را آبیاری کند، حقد و حسد، تهمت و کفر، جهل و ظلم از زمین رخت بربندد."

عجبا این حرف ها را کسی می زند که همه چیز را دیده، به نقاط مختلف جهان سفر داشته، و بسیار در زندگی آزموده و اینک در مقام عمل برآمده است. حال می­توان به فلسفه ی نقاشیِ زیبایی که وی با عنوان «انفجار قلب» کشیده است پی برد. او حس کرده است که بشر متجدد قدم در چه راه­های خبطی نهاده است، درک کرده است که ماشینی شدن زندگی انسان شاید به بهای فراموشی انسانیّتش تمام شود،  می­فهمد که ندای 'هَل مِن ناصر یَنصُرنی' ای که حضرت حسین (ع) در کربلا به سر داد برای چه بوده است، و به تن چشیده است که تیغ عدل علی (ع) بر روح و جان آدمی چه جلابخشی­ها که نمی کند. معلوم است که در برابر این همه شور هیچ قلبی نمی تواند مقاومت کند و منفجر می شود. چمران به قول مولانا دیگر "نه این خواهد، نه آن. دیدار حق خواهد عیان"!

و برای ملّت ایران چه قدر مایه مباهات است که در قاب زندگی شان تصویر مردی انقلابی به نام چمران نقش بسته است. اگر خلوص در عشق به خدا و پیشوایی علی (ع) توانسته بار امانتی بر دوش شهید چمران برای حفظ و صیانت از معیارهای متعالی انسانیت بگذارد، جان فشانی های وی و شهیدان و همرزمانش باری سنگین تر بر دوش ما در حفظ و صیانت از این انقلاب می گذارد.

دکتر چمران در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ویژگی های والای این انقلاب را متذکر می شد. ویژگی های که قطعا بر رسالت ما در حفظ اصول این انقلاب بیش از پیش می افزاید.

الف) حفظ روحیه ی ایمان و شهادت: از نظر شهید چمران یکی از تفاوت های بی نظیر انقلاب اسلامی در ایران در مقایسه با سایر انقلاب ها ( از کوبا و روسیه گرفته تا ویتنام ) عدم وجود جنگ مسلحانه و کشت و کشتارهای داخلی در حدّ وسیع بوده است و پیروزی در برابر بزرگترین ابرقدرت ها و قوی ترین طاغوت ها نتیجه ی قطعی و منطقی یک حقیقت بزرگ است و آن این که در انقلاب ما ایمان و شهادت بزرگ ترین عامل پیروزی به شمار رفته است.

این قدرت ایمان و معنویت بر جسم دشمن اثر نمی کند، بلکه بر قلب دشمن، بر روح طرف مقابل تأثیر می گذارد. سازمان های چپی و چریک ها و گروه های مسلحانه ادعای گزافی دارند که می توانستند با نبرد مسلحانه دولت طاغوت را به زیر بکشند. این پیروزی خارج از حیطه ی قدرت آن ها بود؛ "حتی خود آمریکا نمی توانست. روسیه شوروی نمی توانست تصور کند که چنین انقلابی در ایران به پیروزی می رسد؛ زیرا همه چیز را آن ها می توانستند در زیر محک تجربه به امتحان خود درآمورند جز ایمان و شهادت را؛ زیرا ایمان و شهادت از پدیده های مادّی نیست."


ب) آزادی : دکتر چمران در این باره می گوید: "در تمام انقلاب های دیگر زور و دیکتاتوری به وجود می­آید و در نظام اسلامی ما آزادی، آن هم بیش از اندازه. هیچ کس نمی تواند مدعی شود که در این کشور آزادی نیست. می دانم عده ای از چپی ها و چریک های فدائی خلق هستند که گله می کنند و حتی دولت را متهم می کنند که جلوی آن ها را می گیرد؛ امّا فقط می خواهم به شما بگویم که از حدود دویست روزنامه و مجله ای که در این کشور منتشر می شودفقط چند عدد از این روزنامه و مجلات جنبه ی اسلامی دارد. بیش از 190 روزنامه و مجله چپی است که با آزادی کامل حرف های خود را می زنند و به دولت حتی به رهبر عالی قدر انقلاب اهانت می کنند و هیچ کس جلوی آن ها را نمی گیرد."

ج) نفس انقلاب : از نظر دکتر چمران انقلاب ایران وابسته به هیچ گروه و طبقه ی خاصی از مردم نبود و بر خلاف سایر انقلاب ها هیچ حزبی وجود نداشت که انقلاب را رهبری کند یا گروهی وجود نداشت که بتواند قدرتی برای خویش کسب کند. مردم هدفی جز خدای بزرگ نداشتند و انقلابی که مردم را به این درجه ی رشد برساند که حبّ ذات را زیر پا بگذارند، مصالح شخصی خود را فدا کنند، همه چیز دنیوی را زیر پا بنهد و فقط به خاطر خدای بزرگ وارد مبارزه شوند، این تغییر و تحول نفسی بی نظیر است.



دکتر چمران سه جنبه مختلف را برای یک انقلاب مدّ نظر قرار می دهد:

1-     تغییر و تبدیل فیزیکی سلطه و قدرت .

2-     تغییر نظام و تغییر قوانین و روابط و ضوابط.

3-     انقلاب درونی انسان .

ایشان انقلابی را اصیل میداند که انقلاب درونی و معنوی نیز برای انسان ها به وجود آورد. همان گونه که در قرآن کریم آمده است که «اِنَّ اللهَ لا یُغَیّروا ما بقومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِانفُسِهِم» یعنی «خداوند متعال هیچ تغییر و تحوّلی را، هیچ قومی را متحوّل و متغیّر نمی کند مگر آن جا که نفوس مردم متغیّر می شود، آن گاه خداوند متعال پیروزی و انقلاب را برای آن ها ارزانی می دارد.»

به اعتقاد دکتر چمران، انقلابی» آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملّت خارج کند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند. «انقلابی» آن است که هنگام صلح، به انقلابی­گری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملّت با دشمن بجنگد. انقلابی آن نیست که با بی انصافی و زرنگی، حق دیگران را بگیرد، و مردمی را که برای خاطر شنیدن حرف های او نیامده اند وادار کند ساعت­ها به حرف های او گوش فرا دهند و کسانی را که ملّت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد."

او متذکر می شود که اگر احزاب و سازمان های موجود در اوّل انقلاب "اسلحه به دست بگیرند و خود را پاسداران انقلاب بنامند، خاطره تلخ لبنان را در خاطره ها زنده می­کنیم که احزاب اسلحه به دست گرفتند، ارتش و پلیس و قانون از بین رفت، و همه شب دزدی و قتل، و هتک حرمت و چه اعمال ناشایست که به وقوع پیوست."

بر اساس آن چه گفته شد امروز مشخص می شود که هدف تحریم های ظالمانه، ایجاد روحیه ی ناباوری، اعمال سخیف ترین جنایات بر ضدّ حامیان تفکر انقلاب اسلامی ایران در منطقه که معمارانی همچون شهید دکتر چمران داشته است، و خرج میلیاردها دلار جهت خشکاندن اهداف متعالی انقلابی که در نفس مردمانی همچون ایرانیان ریشه دوانده است در چیست. این که زندانیان خود را یک روز با اسم القاعده و یک روز با اسم داعش روانه خاک مقدّس سرزمین های اسلامی می کنند در چیست. 

می توان بیشتر فهمید که چرا چمران هنگامی که از کنار جوانی که بر خاک افتاده و خونش روان و گرم است (همانند صحنه هایی که امروز از کشتار مردم مظلوم مسلمان در منطقه می بینیم)، می گوید: "خدایا دلم گرفته است، نمی توانم نفس بکشم، نمی خواهم بخندم، نمی توانم بگریم، خواب و خوراک از سرم رفته، قلبم شکسته، روحم پژمده و انسانیتم کشته شده. گویی سنگم، گویی دیگر احساس ندارم."


آری چمران حس می کرد که سنگ شده امّا نه به این معنا که بی مسئولیّت شده است و وظیفه ای بر دوش ندارد. او از قید همه چیز زده و تنها خود را در محضر خدا می دید. هیهات که او در ایران نیز پس از آن که معاون نخست وزیر شده بود این گونه با خویش درد دل می کند: "ای علی، ای علی، ای علی به من تهمت زدند، مرا محکوم می کردند، به من فحش می دادند، زیرا تو را دوست می دارم. ای علی، نمی دانی که چه جنایت ها کردند، چه ظلم ها، چه بدی ها، که همه را تحمّل کردم. فداکاری می کردم، باز هم فحشم می دادند، بدی می کردند....سازمان ها، احزاب می خواهند مرا بکشند، همه روزه دوستان مرا به خاک و خون می کشند، به خانه های آن ها می ریزند...چرا این طور است؟ زیرا من خواسته ام که معیارهای تو را پیاده کنم، نتوانسته ام که شرف خود و دین خود را به سیاست بازان بفروشم، نتوانسته ام که با سرنوشت هزاران بی گناه بازی کنم، نتوانسته ام که احساس تعهد و مسئولیت وجدانی خود را بکشم و در مقابل ظلم ها و جنایت ها سکوت کنم. شیعه ی علی از مرگ نمی ترسد....ای علی چه درد بزرگی است که هنوز هم در جامعه ی ما به تو اهانت می کنند، ارزش تو را نمی فهمند، و هنوز استعداد درک تو را نیافته اند....از علم و تواضع و فداکاری و استعدادهای من وحشت داشتند؛ مرا متهم می کردند که یا جاسوسم یا بهایی؛ زیرا ممکن نیست که کسی با این همه علم و این همه امکانات و مقام و زندگی خوب آمریکا را رها کندو با کمال تواضع، در کمال فقر، بدون هیچ پاداشی، در دامان خطر در جنوب لبنان با فقرا همنشین و هم درد باشد. از نظر آن ها باید دلیل دیگر وجود داشته باشد!"

و در جایی دیگر شهید چمران می گوید: "خدا نمی دانم تا کی باید بسوزم؟ تا چند رنج برم؟....احساس می کنم تا ابد خواهم سوخت. شمعی سوزان خواهم بود که از سوزش من شاید بشریت لذّت خواهد برد."

کاش دکتر مصطفی چمران امروز در کنار ما بود و می دید این احساس او همانند نقاشی زیبایش با عنوان «می خواهم شمع باشم و دنیا را روشن کنم» به حقیقت پیوسته است. کاش می بود و می دید که شمع نورانی جاودان سوزش چگونه دل های جوانان این سرزمین و هر انسان آزاده  دیگری را روشن نگاه داشته و با شکستن بت های درونی خویش و روحیه ای انقلابی، بی اعتنا به شرایط نابرابری که در اثر اعتقاد به اصولی که او از جمله معمارانش بوده با جان ایستاده ­اند.


منابع

1- علی زیباترین سروده ی هستی شهید دکتر مصطفی چمران 

2-خدا بود و دیگر هیچ نبود شهید دکتر مصطفی چمران 

3-دوران عالم جدید بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره ی تجددّ

4-دانشنامه ی جهان اسلام - مقاله دکتر مصطفی چمران

5 - Richard Bourne - Obituary: Che Guevara, Marxist Architect of Revolution

6- روان های روشن، دکتر غلامحسین یوسفی

7 - chamran.ir


* از علیرضا شیرازی نژاد

*این مطلب در تاریخ 94/03/31روی خروجی سرویس اندیشه خبرگزاری ایرنا قرار گرفت.

۹۷/۰۸/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا شیرازی نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی