تا چند دهه ی اخیر شاید دیوار چین تا مرزهای شمالی و شرقی چین متصور می شد، اما امروز با ظهور چین نوین، مرزهای این دیوار حالت فیزیکی خود را از دست داده و از ˈآدیس آباباˈ تا ˈلس آنجلسˈ در قالب ˈکالاˈ در نوردیده شده است.
چه عاملی سبب شده تا چین به جهان مدرن با قدرتی که امروز دارد پاسخ بگوید؟ چگونه شده است که فراگیری زبان چینی برای بسیاری حتی به صورت تفننی نوعی نیاز تلقی می شود؟ امروز نحوه پیشرفت و توسعه ی چین به قدری مستند است که گویی انجام مطالعاتی گسترده در زمینه های مختلف از سوی صاحب نظران «درباره چین» گویی یک لازمه به شمار می رود.
البته برخی از پژوهشگران چین شناس مانند رانا میتر، کاربرد واژه ی ˈمدرن شدهˈ برای چین را دقیق تلقی نمی کنند؛ چراکه در نظر ایشان، چین بر خلاف اروپا قرن ها قبل تر هدف مدرن شدن را برای جامعه ی خود مطرح کرده بود.
زمانی که اروپا با محدودیت های فکری و حکومتی اداره می شد، این چین بود که از قرن دهم میلادی آغاز به امتحان مدل های مختلف دیوان سالاری کرد. در آن زمان چین با بکارگیری روش فروش نقدی اجناس خود سعی بر برخورداری از یک نظام اقتصاد مقتدر و منسجم داشت. چین در پیشرفت های علمی هم ساکن نبود، آن ها دستگاه چاپ را به جهانیان معرفی، باروت را کشف و قطب نما را اختراع کردند. چینی ها برخلاف اروپای بعد از دوران رنسانس که سعی داشت با اندیشه های فلاسفه نواندیش اش ایده ی خردگرایی و مدل روشنفکری اروپایی را ترویج کند، چنین دغدغه ای نداشتند. تمرکز چینی ها تنها برپایه ی پیشرفت و توسعه استوار بود که آن را در مدیریت منابع انسانی خود عملی می دید.
این نوع از تلاش برای پیشرفت کردن تا قرن اخیر نیز ادامه داشت، اما چین بر خلاف اروپا و برخی از کشورهای همسایه ی خود نظیر ژاپن و هند هیچ گاه عقب زدن سنت و فرهنگ ملّی خود را در همه زمینه ها تجربه نکرد. چنان که در جنبش چهارم ماه مِی 1919، چینی ها حاضر نشدند تا گذشته ی کنفسیوسی خود را به بهانه ی نوگرایی کنار بزنند.
بنابراین شاید « پیشرفت پایدار و مبتنی بر هویت» ، اصلی ترین درس و محوری ترین الگویی باشد که می توان از چین تلقی کرد. چینی که مفهوم مدرن شدن در آن با مفهومی که از مدرن شدن برای بسیاری از کشورهای در حال توسعه مطرح می شود، متفاوت است.
شاید بتوان گفت این پایداری پیشرفت بیش از هر چیز مرهون علم گرایی و ارج نهادن به نهاد علم بوده است و نه «رشد اقتصادی». چنان که دکتر علی اکبر صالحی، عضو فرهنگستان علوم ایران، طی سخنرانی ای در جلسه شورای گروه علوم مهندسی فرهنگستان علوم به این نکته اشاره دارد و می گوید ˈبه عنوان نمونه در کشور چین به دلیل ساختار ویژه ی قدرت، فرهنگستان در تعیین سیاست های کلان به یکی از بازیگران اصلی تبدیل شده است.ˈ
پشتوانه قراردادن علم و سنّت سبب شد تا چین در برابر تسخیر فضا و اکتشاف اتم توسط قدرت ها و جریان های فکری نوین بشری سر تعظیم فرو نیاورد و نیروی انسانی اش را باب میل اهداف کشورهای بیگانه تربیت نکند. هر چند چین با داشتن جمعیت یک میلیارد و 350 میلیون نفری و متوسط نرخ رشد اقتصادی کم نظیر 10 درصد در سال و 5200 نشریه بین المللی علمی و ده ها عدد و رقم قابل توجه دیگر، امروز شاخص توسعه ی انسانی اش در رتبه ی 101 جهانی قرار دارد و در زمینه ی نظام تک حزبی و موارد مرتبط با نابرابری های ثروتی مورد انتقاد قرار می گیرد اما این سبب نشده است تا قطار حرکت چین به سوی پیشرفت متوقف شود و از آن جایی که علم مرز ندارد، امروز آینده ای غیرقابل پیش بینی را برای قدرت آینده چین در برابر قدرت های یکه تاز تاریخ معاصر ترسیم کرده است. برای مثال این روزها هم روسیه درصدد امضاء قراردادهای چند صد میلیاردی با چین در زمینه ی انرژی است، هم آمریکا سرمایه گذاری های میلیاردی در چین را خواستار است، که همگی حاکی از هدف قراردادن روابطی پایدار با چین جهت حفظ هژمونی قدرت های بزرگ است.
این نکته را نیز باید در نظر گرفت که چین با وجود این که پایه های مدرنیته را برای جامعه خود پی ریزی کرده، اما در پی این رشد اقتصادی - اجتماعی سریع همان طور که مدرنتیه در حال تغییر است، مفهوم «چینی بودن» نیز تغییر خواهد کرد. همان اتفاقی که مردم روسیه پس از انقلاب 1917.م با وجود توسعه علمی و اقتصادی تجربه کردند امّا به دلیل نابرابری و هم خوانی نداشتن آرمان های انقلابی با مفاهیم مدرن جهان اطراف خود، سرانجام پس از هفت دهه به فروپاشی شوروی تن دادند.
بنابراین مناسبات رو به افزایش و اعتمادساز تهران – پکن که امروز بیشتر از همیشه شاهد آن هستیم به نوعی پل پرتاب برای دو کشوری است که دوستان همیشگی یکدیگر بوده اند و باید آن را به فال نیک گرفت، چراکه می تواند نوید یک تحول راهبردی در سیاست های بین المللی برای منطقه ی خاورمیانه باشد و زمینه رویکردی نوین در عرصه های مختلف در این منطقه را فراهم آورد.
البته برخی از پژوهشگران چین شناس مانند رانا میتر، کاربرد واژه ی ˈمدرن شدهˈ برای چین را دقیق تلقی نمی کنند؛ چراکه در نظر ایشان، چین بر خلاف اروپا قرن ها قبل تر هدف مدرن شدن را برای جامعه ی خود مطرح کرده بود.
زمانی که اروپا با محدودیت های فکری و حکومتی اداره می شد، این چین بود که از قرن دهم میلادی آغاز به امتحان مدل های مختلف دیوان سالاری کرد. در آن زمان چین با بکارگیری روش فروش نقدی اجناس خود سعی بر برخورداری از یک نظام اقتصاد مقتدر و منسجم داشت. چین در پیشرفت های علمی هم ساکن نبود، آن ها دستگاه چاپ را به جهانیان معرفی، باروت را کشف و قطب نما را اختراع کردند. چینی ها برخلاف اروپای بعد از دوران رنسانس که سعی داشت با اندیشه های فلاسفه نواندیش اش ایده ی خردگرایی و مدل روشنفکری اروپایی را ترویج کند، چنین دغدغه ای نداشتند. تمرکز چینی ها تنها برپایه ی پیشرفت و توسعه استوار بود که آن را در مدیریت منابع انسانی خود عملی می دید.
این نوع از تلاش برای پیشرفت کردن تا قرن اخیر نیز ادامه داشت، اما چین بر خلاف اروپا و برخی از کشورهای همسایه ی خود نظیر ژاپن و هند هیچ گاه عقب زدن سنت و فرهنگ ملّی خود را در همه زمینه ها تجربه نکرد. چنان که در جنبش چهارم ماه مِی 1919، چینی ها حاضر نشدند تا گذشته ی کنفسیوسی خود را به بهانه ی نوگرایی کنار بزنند.
بنابراین شاید « پیشرفت پایدار و مبتنی بر هویت» ، اصلی ترین درس و محوری ترین الگویی باشد که می توان از چین تلقی کرد. چینی که مفهوم مدرن شدن در آن با مفهومی که از مدرن شدن برای بسیاری از کشورهای در حال توسعه مطرح می شود، متفاوت است.
شاید بتوان گفت این پایداری پیشرفت بیش از هر چیز مرهون علم گرایی و ارج نهادن به نهاد علم بوده است و نه «رشد اقتصادی». چنان که دکتر علی اکبر صالحی، عضو فرهنگستان علوم ایران، طی سخنرانی ای در جلسه شورای گروه علوم مهندسی فرهنگستان علوم به این نکته اشاره دارد و می گوید ˈبه عنوان نمونه در کشور چین به دلیل ساختار ویژه ی قدرت، فرهنگستان در تعیین سیاست های کلان به یکی از بازیگران اصلی تبدیل شده است.ˈ
پشتوانه قراردادن علم و سنّت سبب شد تا چین در برابر تسخیر فضا و اکتشاف اتم توسط قدرت ها و جریان های فکری نوین بشری سر تعظیم فرو نیاورد و نیروی انسانی اش را باب میل اهداف کشورهای بیگانه تربیت نکند. هر چند چین با داشتن جمعیت یک میلیارد و 350 میلیون نفری و متوسط نرخ رشد اقتصادی کم نظیر 10 درصد در سال و 5200 نشریه بین المللی علمی و ده ها عدد و رقم قابل توجه دیگر، امروز شاخص توسعه ی انسانی اش در رتبه ی 101 جهانی قرار دارد و در زمینه ی نظام تک حزبی و موارد مرتبط با نابرابری های ثروتی مورد انتقاد قرار می گیرد اما این سبب نشده است تا قطار حرکت چین به سوی پیشرفت متوقف شود و از آن جایی که علم مرز ندارد، امروز آینده ای غیرقابل پیش بینی را برای قدرت آینده چین در برابر قدرت های یکه تاز تاریخ معاصر ترسیم کرده است. برای مثال این روزها هم روسیه درصدد امضاء قراردادهای چند صد میلیاردی با چین در زمینه ی انرژی است، هم آمریکا سرمایه گذاری های میلیاردی در چین را خواستار است، که همگی حاکی از هدف قراردادن روابطی پایدار با چین جهت حفظ هژمونی قدرت های بزرگ است.
این نکته را نیز باید در نظر گرفت که چین با وجود این که پایه های مدرنیته را برای جامعه خود پی ریزی کرده، اما در پی این رشد اقتصادی - اجتماعی سریع همان طور که مدرنتیه در حال تغییر است، مفهوم «چینی بودن» نیز تغییر خواهد کرد. همان اتفاقی که مردم روسیه پس از انقلاب 1917.م با وجود توسعه علمی و اقتصادی تجربه کردند امّا به دلیل نابرابری و هم خوانی نداشتن آرمان های انقلابی با مفاهیم مدرن جهان اطراف خود، سرانجام پس از هفت دهه به فروپاشی شوروی تن دادند.
بنابراین مناسبات رو به افزایش و اعتمادساز تهران – پکن که امروز بیشتر از همیشه شاهد آن هستیم به نوعی پل پرتاب برای دو کشوری است که دوستان همیشگی یکدیگر بوده اند و باید آن را به فال نیک گرفت، چراکه می تواند نوید یک تحول راهبردی در سیاست های بین المللی برای منطقه ی خاورمیانه باشد و زمینه رویکردی نوین در عرصه های مختلف در این منطقه را فراهم آورد.
* نویسنده: علیرضا شیرازی نژاد
** این نوشتار در تاریخ 03/03/93 بر روی خروجی خبرگزاری ایرنا قرار گرفت.